تنها آن مطلوب آن مقتول میتواند!
Photograph by Danny Lyon
در جدال با شناخت هویت سویهی ناامنی همیشه از اطمینان قویتر جلوه میکند: آن هزار چهرهی برتر که مملو از پیچیدگیهای رمزآمیز و لاینحل است. این «من» که در تمنای مطلوب؛ آن که نیست و بسی هست، بیقرار و ناکام بال بال میزند.
عکس بیشائبهی دیگری از دنی لیون؛ «مرد بوقلمون را در آغوش گرفته»، ۱۹۶۸.
سه عنصر به وضوح در این عکس خودنمایی میکنند: درماندگی مرد و توانمندی بوقلمون و فقر قلمروی به تصویر کشیده شده. انسان که از همان ماههای نخستین حیاتاش با فقدانهای مشخص (اجابت، انطباق، تسلط، گمگشتگی وغیره) مبارزه میکند، با دو مفهوم «مطلوب» و نقطه کور (خلا) درگیر میشود. این عکس به شکل نمادین بهترین تعریف را از این جهنم سرطانی ارایه میدهد: انسانی محزون و مایوس در مقابل «شرایط انسانی»، دلسرد از تعاملات و آسیبدیده از هر آنچه که دانستناش مهم نیست (ما تنها شاهد سرنوشتی از هزاران مشابهش هستیم). و بوقلمون که در هیات یک «مطلوب»، به «غیر»ی دستنیافتنی نایل شده. مقتدری که در جایگاه «او که نیست» نقش معشوقی سنگدل را بازی و التماس و سستی طلب میکند. و در نهایت آخرالزمانی که خاک و خاشاک محصولاش است. اثری از زندگی در این عکس به چشم نمیخورد، هیچ راهی، ترفندی برای برقراری ارتباط با این فضا وجود ندارد. حجمی مبهم و نامشخص همچون گاراژ و یک پنجضلعی شبیه رصدخانهها در چشمانداز خودنمایی میکند، اما بیشتر خشکی صحراست که یادآور تباهی و انهدام است. در حقیقت این فروریزی، مردانگی را هم غصب کرده و برتری عقلانیت به واسطهی سلطه حیوان زیر سوال رفته. مرد در بیمعنایی غرق شده و به چیزی پناه جسته که قوت او در واقع محسوب میشود: معناها از دست رفتهاند و خلا جایگزینش شده. گمگشتگی و استیصال مرد مدرن و مال اکنون است: وابستگیهای گروتسک و مجازی، فردگرایی و تکرویها، بیمحتوایی فرهنگی و مرگ «مطلوب»؛ که در فقدانش انسان به مسیر دیگری گام گذاشته: وازدگی! و آن بوقلمون، موجود برتر، آن مجسمهی خداگون در هیات یک پیشگو به آینده خیره شده، آیندهای که امید درش هجو محسوب میشود و دیوانگان، آن گمگشتگان سرخورده دنیایی مسخشده را حکومت میکنند که در چنگال بیگانگی به لجن کشیده شده.
- زهرا درویشیان